جولیو رگاندی در سال 1822 (بر طبق برخی منابع شاید در 1824) در جنو (Geneva) در ایتالیا به دنیا آمد. پدرش جوزپه رگاندی (Giuseppe Regondi) اهل میلان ایتالیا و مادرش اصالتاً آلمانی بود. در همان سنین کودکی مادرش را از دست داد و پدرش سرپرستی او را بر عهده گرفت. پدر از همان کودکی با جولیو به سختی گیتار تمرین میکرد که موجب شد تا جولیو رگاندی در 7 سالگی کنسرتهای خود را شروع کند.
جولیو همراه پدر به نقاط مختلف اروپا سفر کرد و با هم کنسرت اجرا کردند. جوزپه همیشه میگفت: جولیو موتسارت جدید برای گیتار است و من نقش لئوپلد (Leopold) پدر موتسارت را دارم. با این حال جولیو رگاندی بعدها میگوید که جوزپه هیچگاه پدر واقعی او نبود. جولیو همراه پدر به لیون فرانسه رفتند و در حالیکه فقط 8 سال داشت در آنجا خود را به عنوان اعجوبه نشان داد. سپس در آپریل 1830 راهی پاریس شدند. در پاریس جولیو به همراه پدر به دیدار موزیسینهای حاضر در آنجا رفتند. از جمله ماتئو کارکاسی که در 8 سالگی رگاندی، قطعهایی به افتخار او نوشت. فرناندو سور از تکنیک او به وجد آمد و لقب “خدای جوان” را به او داد. سور در 9 سالگی جولیو ،فانتزی خود (Fantasia Op.46,Souvenir d’amitié) را به او تقدیم کرد. در پاریس به شهرت فراوانی رسید و برای اجرای کنسرت به بهترین سالنها دعوت شد. جولیوی خردسال به همراه پدر در May 1831 به لندن نقل مکان کردند و در آنجا با پاگانینی ملاقات کردند. پاگانینی کار رگاندی را شنید و اقرار کرد که او یک نوازنده ویرتوز است. نوازنده ویرتوز نوازندهای است که هیچ حد ومرزی برایش در نواختن وجود ندارد و برای اجرای هر قطعهایی آماده است.او در سطحی بالاتر از سایر نوازندههاست و هیچ محدودیتی ندارد.
اوج موفقیت رگاندی در لندن بود،جایی که پاگانینی او را شنید. شهرت و اعتبارش در لندن تقویت شد و تقریبا در تمامی نقاط انگلستان کنسرت داد. در سال 1834 در دوبلین (Dublin) در مهمترین مراکز کنسرت، برنامه اجرا کرد. در حدود سال 1835 رگاندی با ساز ملودیک بادی و قدیمی و از مد افتاده کنسرتینو (Concertino) آشنا شد و تحت تاثیر مخترع و نوازنده آن چارلز ویتستون(Charles Wheatstone) قرار گرفت و به خاطر اصرار پدر و شاید عدم اطمینان به آینده گیتار در آن زمان رو به نواختن کنسرتینو آورد و بعدها برای آن شروع به نوشتن کرد. شاید بیشتر کسانی که رگاندی را میشناختند از او به عنوان آهنگساز کنسرتینو یاد میکردند. اما این گیتار بود که برای او سکوی پرتاب شد و به خاطر گیتار بود که لقب “خدای جوان” را به خود اختصاص داد.
وقتی رگاندی فقط 12 ساله بود، جوزپه که یک قمار باز بود تمام پولهای کنسرت جولیو را برداشت و فرار کرد و جولیوی 12 ساله با سازش، تنها و بی پناه در لندن ماند؛ به همین دلیل است که جولیو هیچگاه از جوزپه به عنوان پدر واقعی یاد نکرد. در لندن همیشه همسایگان جولیو رگاندی به خاطر تمرینات زیاد از او شاکی بودند و جولیو همیشه در حال مهاجرت از این خانه به آن خانه و از این شهر به شهر بعدی بود. این وضع تا زمان مرگ با رگاندی همراه بود. او در کودکی برای خانمی به نام فلیسیا هانس (Felicia Hans) نواخت، خانمی که مقامی بلند پایه در دربار ملکه الیزابت داشت. رگاندی به خانم هانس علاقه وافری پیدا کرد و او را مانند مادر خود دوست داشت، اما فلیسیا هانس عاشق رگاندی بود و او را عاشقانه دوست داشت. فلیسیا هانس بعدها شعری برای رگاندی نوشت و او را نابغه نامید.
کنسرت های رگاندی در قالب یک گروه تریو (Trio) – سه تایی – همراه با پیانیستی به نام موشلس (Moscheles) و خواننده مشهور سوپرانو ماریا مالیبران (Maria Malibran) و همچنین تور کنسرتی او در اروپا به همرا نوازنده ویلون سل “جوزف لیدل ” (Joseph Ledel) از مهمترین ، برجستهترین و مشهورترین کارهای اوست. او همچنین 10 کنسرت در وینا (Vienna) و به دنبال آن در مونیخ، فرانکفورت و دارمشتات (Darmstadt) برنامه داشت. در Febraury 1841 به پراگ و سپس به لایپزیگ (Leipzig) رفت و با کلارا شومان (Clara Schumann) – همسر شومان – دیدار کرد و با او به اجرای دوئت پرداخت.
سپس به لندن بازگشت و در ادامه کنسرتهای خود با پیانیستی به نام Dulken از 1844 به بعد دوئت کنسرت اجرا کرد. در October 1846 او به اجرای سولو در درسدن (Dresden) پرداخت و در November 1847 درلیورپول کنسرت داد.فعالیت های کنسرتی رگاندی تا 1860 در لندن ادامه یافت.طبع لطیف و بخشندهی رگاندی باعث شد هنگامی که چوزپه در 41 سالگی به سمت او باز گشت، او را پذیرفته و از او تا زمان مرگ مراقبت کند.
در سال 1995 آثار جولیو رگاندی کم کم شناخته شدند و توسط سایمون وینبرگ (Simon Wynberg) مجموعه 10 اتود او برای گیتار منتشر شد. جولیو رگاندی به خاطر علاقه به فلیسیا هانس و وضعیت آن زن به نوعی به بیماری روحی مبتلا و دچار سرطان شد. او در 49 سالگی در ششم ماه مه سال 1872 در گذشت و در قبرستان کاتولیک ها به خاک سپرده شد. او بعد از مرگ تا مدتها به دست فراموشی سپرده شد.
مدولاسیونهای بینظیر و هارمونیزاسیونهای استادانه، آثار رگاندی را فراتر از گیتار نشان داد. آثاری که در آنها نوعی آزادی، رهایی و گفتمان وجود دارد. آثاری که فراتر از تکنیکهای قرار دادی هستند. آثاری که در آنها خبری از کبر و غرور نیست. یکی از شاهکارهای او نوکتورن رویا (Nocturne Reverie) است.این نوکتورن را با اجرای Drew Henderson میبینیم و میشنویم.
- پژوهشگر: نیکیتا کوشکین
- ترجمه: افشین ترابی
- ویراستار: صادق زمانی